رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

آقا رادین

پسری سر و ته می شود!!!!!!!!!!

رادین مامان سلام. صبح بخیر. مامان مهرناز به همراه بابایی چهارشنبه عصری رفتن برای سونوگرافی و ملاقات مجدد با پسر نازشون. این سونو رو خانم دکتر شهبازی فقط برای چکاپ تجویز کرده بود و من خیلی خوشحال بودم که میتونستم بعد از چند وقت دوباره پسر خوشگلم رو ببینم خوشبختانه افراد زیادی جلوی من نبودن و خیلی زود نوبتم شد. سه شنبه عصر منو بابایی رفتیم بازار و پرده اتاقت رو سفارش دادیم. یه پرده خیلی خوشگل با دو تا طرح زیبا و جدید که بابا رضا مدتها با جستجو در اینترنت تونسته بود اون طرحها رو با دقت و وسواس خاصی پیدا کنه و بعد از مشورت با من طرح مورد دلخواهمون رو انتخاب کردیم و رفتیم بازار و پرده رو سفارش دادیم. چهارشنبه صبح بابایی با من ...
30 دی 1390

ديدن پسر عسلي در خواب

رادين قشنگم سلام. صبح بخير عزيز دلم. ماماني هر روز كه ميگذره عشق و علاقه اش به تو بيشتر و بيشتر ميشه و از اينكه يه گل خوشگل داره درونش پرورش پيدا ميكنه و رشد ميكنه احساس غرور ميكنه عزيزم ديشب ماماني يه خواب خوشگل ديد. توي خواب تو گلم به دنيا اومده اومدي و خيلي كوچولو موچولو و ناز بودي  چشماي خوشگلت به رنگ آسمون بودن و صورت ماهت هم خيلي ناز و قشنگ بود  من و بابايي و بابا جون اسماعيل پيشت بوديم و باباجون داشت تو رو حمامت ميكرد  و تو هم حسابي خودتو جمع كرده بودي. آخي ماماني فكر كنم سردت شده بود عسلم بابا جون اسماعیل با چنان ظرافت و مهربوني داشت بدن ظريف و كوچولوتو مي شست كه انگار داره به نازكترين چيني بلور دست ميكشه و مي ترس...
28 دی 1390

تشکر بابایی از دوستان و همراهان همیشگی وبلاگ پسری

بابا رضا از خاله های مهربون رادین تشکر میکنه پسری که تو این وبلاگ جز دایی امین ، عمو و دایی نداره ولی خاله ها خیلی خوب جای بقیه رو پر کردن و به من و مامان پسری دلگرمی دادن مرسی از اینهمه لطفی که به رادین من دارین. مخصوصا خاله مهسا،خاله مریم،خاله زينب،مامان ارمیا،لیلا خانوم،مرجان خانوم،هنگامه خانوم، خانومه شیما،ساناز خانوم و کلیه خاله هایی که ذهنم یاری نمیکنه اسمشون رو بنویسم. امیدوارم که همیشه به ما سر بزنید و با نظرات قشنگتون ما رو خوشحال کنید و همچنین دلگرمی بیشتری به مامان پسری بدین تا نوشتن مطالب قشنگشو ادامه بده. بابایی و مامانی همیشه با ذوق و شوق زیاد نظرات شمارو میخونن یه درخواست هم داشتم و اینکه اگر پیشنهادی برای پیشرفت و...
28 دی 1390

ثبت ركورد 20 هزار تايي

امروز تعداد بازديد كنندگان وبلاگ پسر نازم از مرز 20 هزار نفر عبور كرد و اين براي من و بابايي و پسري خيلي خوشحال كننده است. از همه دوستان عزيزي كه هميشه به وبلاگ ما سر ميزنن و با بودنشون تعداد بازديدكنندگان ما رو افزايش ميدن  بسيار سپاسگزاريم. ...
28 دی 1390

جواب آزمايشات مامان

پسر گل مامان سلام. صبح بخير عزيز دلم. مامان قربونت بشه كه ديشب انقدر توي دل ماماني فضولي و شيطنت كردي و از مامان و بابا دلبري كردي  مامان هفته پيش دو تا آزمايش انجام داد. يكيش آزمايش ادرار بود و اون يكي آزمايش خون. پريروز بابايي رفت آزمايشگاه و جواب آزمايشاتمو گرفت. وقتي اومد خونه خيلي خوشحال بود چون جواب آزمايشاتم خوب بود. بعد از اون به همراه بابايي و مامان جون عصمت رفتيم بازار تا كمي خريد كنيم. قبلش رفتم مطب خانم دكتر تا جواب آزمايشاتم رو نشونش بدم. چون مطب شلوغ بود خودم ديگه داخل نرفتم و منشي جواب رو نشون دكتر داد و وقتي اومد بيرون گفت مهرناز خانم جواب آزمايشاتت خوب بودن و مشكلي نداري. منم كه هميشه از مبتلا شدن به ديابت بارداري وا...
27 دی 1390

تولد خاله مريم جون

 مريم جون يكي از بهترين دوستاي مامان مهرنازمه كه من بهش ميگم خاله مريم. خاله مريم من خيلي مهربون و دوست داشتنيه و مامانم از داشتن همچين دوست خوبي خيلي خوشحاله مامان مهرناز خيلي وقت نيست كه با خاله مريم دوست شده اما توي همين مدت كم خيلي به هم علاقه پيدا كردن و همديگه رو دوست دارن امروز تولد خاله مريم جونمه و من و مامانم ميخوايم يه تبريك گنننننننننده بهش بگيم و بلند داد بزنيم: خاله جون تولدت مبارك. دوستت داريم خاله مهربون ...
26 دی 1390

صداي ضربات عشق بابايي

پسر عزيزم بابايي قربون اون دست و پاهات بشه كه انقدر قشنگ تو دل ماماني تكونشون ميدي  رادين عزيزم، ديشب كه مثل هميشه با اشتياق فراوون سرم رو گذاشته بودم روي شكم ماماني تا با تو جوجه طلايي حرف بزنم و نازت كنم، موقع تكون خوردنا و ضربه زدنات صدايي مي شنيدم. اولش باورم نميشد كه اين ميتونه صداي دست و پاهاي كوچولوي تو باشه كه داري با قدرت تمام به ديواره هاي خونه آبي خودت ميزني اما وقتي بيشتر گوش دادم و دقت كردم ديدم با هر ضربه تو اون صدا هم شنيده ميشه. پسركم نميدوني كه چه حس خوب و زيبايي به بابايي دست داد. از اينكه داشتي با دست و پاهات با بابايي صحبت ميكردي و جواب قربون صدقه هاش رو به اون زيبايي ميدادي قند توي دل بابايي آب ميكردي  ...
25 دی 1390

بند انگشتي بزرگ مي شود!!!!!!!!!

به اطلاع همه دوستان عزيز وبلاگي ميرسانم، از آنجايي كه بند انگشتي ما الان ديگه براي خودش مردي شده و از اندازه يه بند انگشت بزرگتر شده مامان و بابا هم تصميم گرفتن كه اسم وبلاگش رو تغيير بدن و بعد از كلي رايزني و مشورت و فكر و همفكري ديدن كه چه اسمي بهتر و با معني تر از اسم زيباي خود پسري  لذا تصميم گرفتن كه اسم وبلاگ پسري رو بذارن: آقا رادين جوانمرد كوچولو   پس از همه دوستان عزيزي كه وبلاگ آقا رادين من توي لينكستانشون قرار داره خواهش ميكنم كه مرحمتي بفرمايند و با دستان مهربونشون اسم وبلاگ رو از بند انگشتي به اسم جديد تغيير بدن. پيشاپيش از همه شما خاله هاي مهربون كمال تشكر را داريم ...
25 دی 1390

حسي جديد و زيبا

رادين عزيزم سلام. ديروز بعد از ظهر من و بابايي با همديگه تمام لباساي خوشگلي رو كه تا الان برات خريديم با وسواس و ظرافت خيلي خاصي شستيم تا وقتي كه شما گل ناز تشريف آوردي و خواستي بپوشيشون تميز باشن آخه بدن پسر ناز من خيلي حساس و ظريفه و همه لباساش بايد كاملاً تميز باشن. بعداز شستن لباسا بابا رضا اونا رو با دقت و احترامي خاص روي بند رختي پهن كرد و منم از اين كار قشنگش فيلمبرداري كردم تا بعدا كه شما بزرگ شدي و فيلمها رو ديدي متوجه بشي كه بابايي از همون روز اول بودنت چقدر بهت اهميت ميداده و عاشقت بوده من و بابايي هر چند دقيقه يه بار ميرفتيم سراغ لباساي خوشگلت و نگاهشون ميكرديم كه چقدر قشنگ همه بند رختي رو پر كرده بودن. باب...
25 دی 1390

هفته 26

پسر گل مامان این هفته وزنی حدود 900 گرم و قدی به بلندی 35.5 سانتی متر داره. عصبهای گوش کوچولوش در حال تکامل هستن که باعث میشه بهتر به صداهایی که میشنوه واکنش نشون بده. ریه هاش در حال رشد هستن و با نفس کشیدنهای کوچیکش مقداری از مایع آمنیوتیک رو می تنفس میکنه. ...
24 دی 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد